اگر بخواهید درباره قرآن آگاهی بیابید و به دنبال منابع معتبر و در عین حال آسانیاب و غیرتخصصی باشید، در کتابفروشیهای معمولی کشورهای اسلامی به دشواری میتوانید چیز دندانگیری پیدا کنید. حتی در کتابفروشیهای معروف غربی، بیشتر کتابهای مربوط به قرآن و اسلام، داستان آن دو را به صورتی بازمیگویند که مسلمانان طی قرون و اعصار تعریف کردهاند.
بیشتر کتابهای اسلامستیزانه در کشورهای غربی نیز بر روایت سنتی از اسلام تأکید دارند.
از حدود دو سده پیش، قرآن و اسلام موضوع پژوهش دانشگاهی غربیان قرار گرفته است. اسلامشناسی غربی تحولات بسیاری را از سر گذارنده است. امروزه، قرآنشناسی و اسلامشناسی خود به شاخهها و شعبههای گوناگونی تقسیم شده و بسیاری از دانشوران مسلمانان نیز در این قلمروها پژوهش میکنند و اندیشه میورزند.
حاصل کار پژوهشهای دانشگاهی به ندرت در دسترس مردم عادی است و به دائره بسته نخبگان محدود میشود. در نتیجه، بازار کتاب بیشتر در انحصار روایت رسمی و سنتی از قرآن و اسلام است.
رشید بنزین، پژوهشگر مراکشیتبار فرانسوی، اخیرا کتابی نوشته با نام «قرآن؛ شرحی برای جوانان».
او که در دانشگاههای گوناگونی در ایتالیا، فرانسه و بلژیک تدریس کرده در کتاب یادشده، کوشیده که به دور از زبان پیچیده علمی و اصطلاحی، برای کسانی که دانش اندکی درباره کتاب مقدس مسلمانان دارند، پدیده قرآن را از چشمانداز دانشهای جدید - و نه تنها از منظر کلام سنتی - توضیح دهد.
از تاریخ قدسی به تفسیر انتقادی قرآن
تفسیر سنتی پیشفرضهایی نیندیشیده، نااندیشیدنی و ناپرسیدنی بسیار دارد. این پیشفرضها به نوعی به مقوله ایمان و اعتقاد پیوند خوردهاند؛ اعتقادی که طی زمانی طولانی در بستری تاریخی شکل گرفته است.
کنش انتقادی، آنگونه که بنزین میگوید، ویرانگری نیست؛ فاصلهگیری است؛ نقادی یا سنجش (یک کتاب، یک تابلوی نقاشی، یک گفتمان) به معنای واکاوی آن بر پایه معیارهایی «عینی» (ابژکتیو) است؛ یعنی معیارهایی که برای همگان فارغ از ایمانشان دستیافتنی باشد.
تفسیر انتقادی قرآن یعنی «تمایز نهادن میان پیام کلامی (الاهیاتی) متن و آن امور مادیای که متن درباره آن سخن میگوید (مانند رویدادهای تاریخی که قرآن از آنها سخن گفته است.) به سخن دیگر، رویکرد انتقادی در پی حقیقتپژوهی و درستسنجی آنچیزی است که در متن آمده و آنچه درباره متن آمده است.
بنزین از «نقد درونی» و «نقد بیرونی» نام میبرد: نقد درونی درونمایه متن را میکاود؛ معنا، انسجام یا ناسازگاریهای آن. نقد بیرونی، شرایط اجتماعی و تاریخی دورانی را میپژوهد که متن در آن پدیدآمده؛ بافت فرهنگی، بستر منطقهای، عرفها و سنتها، نظم قدرت و مانند آن.
توضیح تصویر،
بنزین که در دانشگاههای گوناگونی در ایتالیا، فرانسه و بلژیک تدریس کرده در کتاب یادشده، کوشیده، به دور از زبان پیچیده علمی و اصطلاحی، برای کسانی که دانش اندکی درباره کتاب مقدس مسلمانان دارند، پدیده قرآن را از چشمانداز دانشهای جدید - و نه تنها از منظر کلام سنتی توضیح دهد
سنت اسلامی میگوید که نویسنده اصلی قرآن خداوند است. تاریخنگار نمیتواند درباره منشأ وحیانی و غیبی قرآن داوری کند. اما میتواند از شرایط تکوین متن بپرسد و در تبیین آن بکوشد.
یعنی فارغ از اینکه منشأ قرآن چه بود، پیامبر اسلام گفتار قرآنی را چگونه و در چه شرایطی به مخاطبان خود بیان کرد و سپس چگونه این گفتار، طی تاریخ، شکل متن مکتوب گرفت.
باید در نظر داشت که «حقیقت» به معنایی که ما امروزه درمییابیم در روزگار قدیم معنا نداشته است؛ به ويژه در قلمرو تاریخنگاری. نوعی نگاه به جهان هست که وقوع امور باورناپذیر یا «شگفتانگیز» را نه تنها محال نمیداند که بخشی از برنامه خداوند برای شکلی از پیامرسانی ارتباط با آدمیان میانگارد. معجزهها و امور خارق عادت از این دستاند.
این رویدادها که خلاف طبیعت و عادتاند در «تاریخ قدسی» روی میدهند و جای میگیرند.
«تاریخ قدسی» تاریخ خداوند در تاریخِ آدمیان است؛ سرشار از رویدادهایی است که انگیخته خیال و خیالانگیزند. آماج آنها فراهم کردن زمینهای است تا آدمی حقایقی دشواریاب را باور کند؛ چیزهایی که با خرد سنجشگر علمی دریافتنی و پذیرفتنی نیست.
«حقیقت» در تاریخ قدسی مهم است؛ اما نه بدان معنا که در چشمانداز علمی و فلسفی امروزین تعریف میشود؛ همانگونه که در شعر حقیقت جایگاه بلندی دارد.
حقیقت شاعرانه که با زبان مجاز و استعاره - زبان امور «شگفتانگیز» - بیان میشود سراپا متفاوت است با حقیقت علمی که زبان گزارش از واقعیت بیرونی را به کار میگیرد.
برداشت سنتی از قرآن بیشتر در چارچوب «تاریخ قدسی» است، اما برداشت تاریخنگارانه قرآن را در سیاق «تاریخ اینجهانی» بررسی می کند.
کتاب را بنزین به صورت پرسش و پاسخ نوشته است. سئوالها، به گفته او رشتهای از پرسشهایی هستند که او خود در دوران نوجوانی درباره قرآن داشته یا طی سالهای تدریساش در دانشگاههای گوناگون از دانشجویاناش دریافت کرده است.
او در پاسخ به این پرسشها - که معمولاْ بنیادی و کوتاه هستند - نخست دیدگاه سنتی را بیان میکند و سپس دیدگاهِ انتقادی و قرآنشناختی جدید را.
البته باور به تاریخ قدسی و همهنگام کوشش برای تبیین تاریخیِ اینجهانی آسان نیست. خودِ بنزین در پایان کتاب خاطرهای را مینویسد.
آنهنگام که روش تحلیل گفتمان را کشف کرد و قرآن را با آن رویکرد به مطالعه گرفت، گاهی آن قدر مقهور ترس و تردید میشد که بر خود میلرزید. «گاهی احساس میکردم مرزهایی بازگشتناپذیر را درمینوردم. قلم به دست گرفتن و کار کردن درباره آیهها، واژهها، ایماژها و آنچه آموخته بودم که بهسان کلامِ خودِ خدا بدان بنگرم مرا زیر و زبر میکرد. در مقام یک مؤمن، رویاروی تجربهای بودم که با خویشتنام درمیپیچید. واکاوی (تحلیل) اعتقاد، برای شخص معتقد، مانند موشکافیِ واقعیتی است که در رگها جاری است. وانهادن آنچه در کودکی آموختهایم خشونتی است بر تن، قلب و روان».
با همه دردناکی این تجربه، بنزین توانسته است خود از نگرش سنتی به قرآن و اسلام فاصله بگیرد و از چشمانداز روشهای متعارف امروزین در علوم زبانی و تاریخی به آن دو بنگرد.
تاریخ؛ آغاز جدایی
آنچه نگرش سنتی را از رویکرد مدرن به قرآن جدا میکند با تاریخ آغاز میشود.
نگرش سنتی نه تنها قرآن را درون «تاریخ قدسی» میگذارد که حتی روشها و مبانیای را که در تاریخنگاری قرآن به کار میبرد پیشامدرن است و با پژوهشها و تحولات روششناختی مدرن در قلمرو تاریخ بیگانه است.
به سخن دیگر، فهم ذهنیت سنتی از «تاریخ»، «سند تاریخی»، «زمان تاریخی»، «دورهبندی تاریخی» و دیگر مقولههای بنیادی دانش تاریخنگاری امروزه منسوخ به شمار میآید.
بنزین در این کتاب به شکل ظریفی هر دو دیدگاه سنتی و جدید را شرح میدهد و از یکی به دیگری برمیگذرد.
از خود واژه «قرآن» شروع کنیم. قرآن اسمی است برگرفته از اصطلاح سریانی «قریانا» به معنای از برخواندنِ متنی مقدس هنگام نیایش عمومی.
در عربی، این واژه در آغاز به معنای «از برخواندن» و «تکرار وفادارانه آنچیزی که شنیده شده» به کار رفته است.
به نوشته بنزین، بر پایه سنت اسلامی، نخستین کلمهای که بر پیامبر نازل شد «اقرأ» بود: یعنی بگو یا بازگو. به تدریج و با گسترش نوشتار، قرائت به معنای خواندن از روی متن به کار رفت؛ چنانکه در عربی امروز بدین معناست. بنابراین، ترجمه «اقرأ» به «بخوان» باید با توجه به معنای اولیه آن صورت گیرد.
خصلت گفتاری قرآن بسیار مهم است. بازگفتن (یا آنچه به فارسی اصطلاحا قرائت قرآن در مجالس فاتحه یا عمومی میخوانیم) تلاش برای تداوم ويژگی گفتاری قرآن است.
قرآن مانند دیگر «کتاب»ها، کتابی برای مطالعه یکباره نیست.
گفتاری است برای به حافظه سپردن، طی مناسبتهای گوناگون زندگی همه یا پارهای از آن را بر زبان آوردن، بلند خواندن.
بازگفتن (قرائت) قرآن آیینی پراهمیت در زندگی مسلمانان است.
نویسنده باور دارد به این معنا قرآن گفتاری «زنده» است؛ یعنی همواره گفتار میماند حتی اگر مکتوب باشد. گفتاری بودن قرآن سبک زبانی و بیانی آن را شکل داده است؛ یعنی ساختار جملهها به قصد حفظشدن و بازگفته شدن تکوین پیدا کرده است نه به قصد روی کاغذ خوانده شدن.
قرآن سرشتی گفتاری دارد. یعنی پیامبری حضرت محمد با خطابی گفتاری به او آغاز شده و سپس محمد آن خطاب گفتاری را به دیگران گفته است. قرآن پر است از تعبیرهای «قل»: بگو (۱۲۳ بار).
تعبیر «بگو» اقتضا میکند که دستکم سه شخص در میان باشند: دستور دهنده که در این جا مقام الاهی است، دستورگیرنده که پیامبر است و کسی که باید مخاطب امر گفتن قرار بگیرد: شنونده یا شنوندگان.
«بگو» در اینجا گفتنی معمولی نیست. فرض است که کلام الاهی در لوح محفوظ در آسمانها»ست و آنچه پیامبر بر زبان میآورد بر پژواکی از آن لوح محفوظ است.
بنزین بر تفاوت میان گفتار و متن تآکید میکند. معنا در گفتار به شکلی تولید میشود و در نوشتار به صورتی دیگر. گفتار با گوش دریافت میشود. گفتار در محیطی بسیار غنی به زبان میآید: شب یا روز، در مکانی مقدس یا معمولی، در فضای خوشی یا سوگواری، آسیمه سری یا سبکبالی و مانند آن.
معنای گفتار میتواند با فضایی پیراموناش فهمیده شود، کسی که گفتار را به زبان میآورد در چه حالتی است و کسی یا کسانی که دریافت میکنند دقیقاْ چه کسانی هستند و چه شکل و شمائل و اوضاع و احوالی دارند؟
سیاق غیرکلامی گفتار بخشی از معنای گفتار را میسازد. یک سخن در مقامهای و موقعیتهای گوناگون به شکلهای متفاوتی گفته میشود.
متن، در عوض، خاموش است و بیبهره از همه آن سیاق بیرونی که گفتار داشت. سیاق گفتار همزمان با آن حضور دارد. سیاق نوشتن همراه نوشتن نیست و پس از نوشتن از میان میرود.
خواندن از روی نوشته کنشی مربوط به چشم است؛ دیدن نشانههای زبانی (حروف الفبا، شکل کلمهها و جملهها، ریخت صفحه و مانند آن).
گفتار تنها مخاطبان خود را آماج میگیرد، ولی هر کس میتواند به یکسان مخاطب متن باشد.
هر خواننده بر پایه فهم و درک و پیشینه و زمینه و زمانه خود دریافتی متفاوت از متن به دست میآورد. در نوشتار، سیاق برای همیشه از میان رفته است: حالت چهره گوینده و شنونده، واکنشهای آنی به آنچه میشنوند.
تکوین متن/ مصحف
تلقی سنتی از کتاب قرآن موجود آن است که این کتاب ثبت موبهموی گفتار وحیانی پیامبر است.
آنچه ما امروزه به نام قرآن در دست داریم، بیکم و کاست یا زیر و زبر، همان است که پیامبر بر مخاطبان خود خواند. این ادعا از اواخر سده نوزدهم در میان قرآنشناسان مدرن از بداهت افتاد.
آنگونه که بنزین میگوید مطالعات قرآنشناختی، در دهههای گذشته، نه تنها دعوی مسلمانان را تأیید نکرد که نشان داد داستان شکلگیری قرآن بسی پیچیدهتر از آنی است که «تاریخ قدسی» مسلمانان روایت میکند.
بنزین میگوید قرآن گفتار بود نه نوشتار. ما به آن گفتار و سیاق بازگویی آن هرگز دسترسی نخواهیم داشت.
گرچه ممکن است کسانی در زمان پیامبر بخشها یا همه قرآن را نوشته باشند، اما نسخه کاملی از قرآن در زمان پیامبر تدوین نشد تا مهر تأیید پیامبر بر آن بخورد.
کار تدوین قرآن را خلیفه اول، ابوبکر، آغاز کرد که ناتمام ماند. در دوران عثمان، خلیفه سوم، تدوین قرآن در شورایی به دستچینی خلیفه آغاز شد و سرانجام نسخهای از قرآن از دل آن شورا برآمد که «مصحف عثمان» نام گرفت.
به احتمال بسیار آنچه امروزه در دست ماست همان «مصحف عثمان» است. قرآن با مصحف عثمان در جهان گسترش یافت.
اما چرا جانشینان پیامبر نیاز به تدوین قرآن میدیدند؟ در جامعهای که انسانشناسان آن را «گفتاربنیاد» توصیف میکنند نوشتن مقامی بلند ندارد، اما چرا در چنین جامعهای تدوین قرآن ضرورتی سیاسی یافت؟
نخست باید گفت ما چندان از کار ثبتکنندگان وحی در روزگار خود پیامبر آگاهی تاریخی نداریم.
نمی دانیم که دقیقاْ چه کسانی چه آیاتی را بر روی چه چیزی با چه خطی با کدام گویش و قرائت نوشتهاند. میدانیم که در آن روزگار تصوری از «کتاب» به معنایی که بعدها پدیدآمد، وجود نداشته است.
«کتاب»، در زبان قرآن یا روزگار نزولاش، به معنای مجموعه اوراقی میان دو جلد نیست. کتاب از جمله به معنای لوح محفوظ یا قانونگذاری است یا معناهای دیگر.
در آغاز سوره بقره میخوانیم «ذالک الکتاب»: آن کتاب. ذالک اشاره به دور است. این اشاره به لوح محفوظ است، کتابی که در آسمانهاست و در شکل و شمایل و سرشت به کتاب زمینی نمیماند.
اسلام در روزگار ابوبکر در جزیرة العرب و سپس با فتوحات در سرزمینهای امپراتوری بیزانس و امپراتوری ایران گسترشی شتابنده یافت.
بر شمار حافظان قرآن به نسبت شتاب فتوحات چندان افزوده نشد. وانگهی، حافظانی پدید میآمدند که در روزگار پیامبر او را ندیده و قرآن را بیواسطه از او نشنیده بودند. اختلاف در حفظ و قرائت قرآن بسیار شد.
مسلمانان در سرزمینهای به کفآورده اقوامی را میدیدند که هویتی دینی بر پایه کتابهایی مقدس دارند. دعوت یا اجبار آنها به اسلام، بدون در دست داشتن متنی مقدس و هویتساز، دشوار مینمود.
آوردهاند حذیفه یکی از فرماندهان جنگی بود که در فتوحات به این دشواری آگاه شد. در هنگام بازگشت به عثمان گفت: «این امت را دریاب پیش از آنکه با اختلاف درباره قرآن پراکنده شوند؛ همانگونه که یهودیان و مسیحیان [درباره نوشتارهای مقدس خود] به اختلاف افتادند».
بنزین احتمال میدهد انگیزه عثمان در تدوین قرآن، بیش از هرچیز حفظ هویت و انسجام امت اسلام بر پایه متنی واحد بود که بتواند آن را از خطر گسستگی و پراکندگی مصون بدارد.
اما نباید فراموش کرد که تدوین قرآن در فضایی یکسره سیاسی صورت گرفت.
پس از پیامبر، اختلاف بر سر رهبری مسلمانان بالا گرفت. سه خلیفه از چهار خلیفه نخستین مسلمانان کشته شدند. عثمان بر پایه اختلاف سیاسی با کسانی مانند علی بن ابیطالب یا عبدالله بن مسعود آنان را برای شرکت در شورای تدوین قرآن فرانخواند.
کار تدوین مصحف که به پایان رسید غوغا و هیاهویی بسیار بر سر اعتبار آن درگرفت؛ به اندازهای که مصحف عثمان با شمشیر حکومت جای خود را باز کرد و نسخههای دیگر قرآن را از میدان به دربرد.
بیشتر مخالفان محصف عثمان نه در مدینه که در کوفه بودند؛ جایی که به تدریج پایگاهی برای مخالفان خلیفه شده بود. آنها میگفتند که عثمان در ثبت قرآن امانتداری نکرده از جمله، تا چند سده پس از درگذشت پیامبر، بخش عمدهای از شیعیان مصحف عثمان را «قرآن» واقعی نمیدانستند و باور داشتند در آن افزود و کاست صورت گرفته است.
تنها در فرایندی تاریخی و به تدریج، جامعه شیعیان دعوی تحریف قرآن را واگذاشت.
مسائل بسیار دیگر نیز هست که توجه پژوهشگران را در دهههای گذشته جلب کرده است؛ از جمله گویش پیامبر و تعدد گویشها در روزگار او و نیز اختلاف میان گویش عام که بیشتر مردم جزیرة العرب آن را درمییافتند و گویشها محلی یا قبیلهای که محدود بوده است.
قرآن به کدام یک از این گویشها نازل شده است؟ اگر قرآن به گویش خاص قریش نازل شده باشد، بدان معناست که با گویش عمومی و فراگیر تفاوت داشته است در حالی که به نظر میرسد قرآنی که بعدها نوشته شد، به انگیزه گسترشیابی- بیشتر بر پایه گویش عمومی ثبت گردید.
کلمات با گویشهای گوناگون، به شکلهای گوناگونی ثبت میشوند و در نتیجه معناهایی متفاوت به ذهن میآورند. همچنین، هیچ مصحفی از روزگار عثمان در دست نیست و کهنترین مصحفی که ما بدان دسترسی داریم به دههها پس از قتل عثمان بازمیگردد که آنهم نسخه کامل نیست.
اختلاف خط و شکلهای گوناگونی از کتابت مصحف را ایجاب میکرده است. به عبارت دیگر، مصحف به شکلی که امروزه در دست ماست و به نوعی که خوانده میشود، چه بسا به چند صد سال پس از زمان تدوین آن بازگردد؛ یعنی زمانی که خط از صِرف نشانهگذاری برای حافظه به نشانههایی برای خواندن بدل میشود و از خط خام و بدوی سدههای اولیه اسلامی - که فاقد نقطه و اعراب بود - به خطی پیشرفته دگر میگردد.
پرهیز از زمانپریشی
زمانپریشی (آناکرونیسم) به معنای ندیدن فاصله زمانی و گذر ناآگاهانه از آن است؛ مانند تحمیل معنایی امروزین به واژههایی قدیمی. بیتاریخ دیدن رویدادها و کلمات.
بخش عمدهای از تلاش بنزین در این کتاب آگاهی دادن به فاصله تاریخی میان روزگار پیامبر و زمانه ماست؛ هم برای فهم کلمات کلیدی قرآن هم برای دریافت رویدادهای دوران پیامبر.
بخش عمدهای از کتاب ناگزیر به زندگی پیامبر میپردازد و باز در کنار روایت سنتی از زندگی بنیادگذار اسلام، روایتی استوار بر مطالعات جدید فرادست میدهد.
در این مقایسه باز میبینیم که چه اندازه آنچه در روایت سنتی درباره زندگی پیامبر بدیهی و مسلم انگاشته شده، از چشمانداز تاریخی جای تردید جدی دارد. دادههای قرآنی درباره زندگی پیامبر بسیار اندکاند. همچنین، راست آن است که ما با روشهای معتبر تاریخی نمیتوانیم به بسیاری از آنچه در سیره نبوی (سرگذشتنامههای سنتی پیامبر) آمده، تکیه کنیم.
ما درباره زندگی پیامبر مسلمانان بسی کمتر از آن میدانیم که سنت اسلامی دعوی دارد. برای نمونه، بیشتر تاریخنگاران از جمله هشام جعیط گفتهاند که محمد نام پیامبر اسلام نبوده، بلکه همانگونه که مسیح لقب عیسی است، محمد نیز لقب او بوده است. در نتیجه حدسهای چندی - بدون قطعیت - درباره نام محمد زده میشود.
بنزین تأکید میکند که قرآن آینه فرهنگ و جامعه روزگار خود است و بدون شناخت علمی-تاریخی نه تنها منطقه جزيرة العرب که سراسر حوزههای تمدنی آن روزگار، از چین و هند گرفته تا روم، فهم پدیده قرآن ممکن نیست. نیز او پای میفشارد که قرآن کتابی تنها برای مسلمانان نیست، بلکه سندی مهم از تاریخ تمدن بشری در دورهای خاص است.
برای پرهیز از «زمانپریشی» بنزین واژه «الله» و «رب» را برمیرسد و با بهرهگیری از پژوهشهای ژاکلین شابی در کتاب «ربّ القبائل» (Le seigneur des tribus; L'islam de Mohomet) به تاریخمندی آنها و طرز دریافت مخاطبان عرب پیامبر از این دو واژه اشاره میکند.
دوربودن از «زمانپریشی» یا رعایت قواعد فهم متن و تاریخنگاری به معنای بستن افق تأویل نیست؛ به عکس، به گشایش آن میانجامد. هر نسلی بر پایه دانش زمانه و در افق دانایی خود متن قرآن را میخواند و تأویل میکند. هر نسلی تأویلی نو میآورد و به غنای تأویلی قرآن یاری میرساند.
مشخصات کتاب
Rachid Benzine, Le Coran expliqué aux jeunes, Paris, Seuil, 2013
نظرات
رؤيا ويسه
03 آبان 1402 - 07:13گزارشی از کتاب: «نواندیشان مسلمان» رؤيا ويسه این نوشته گزارشی است از بخش دوم کتاب نواندیشان مسلمان اثر رشید بن زین، پژوهشگر جوان مرکز ملی پژوهش های علمی فرانسه که به معرفی و گزارش زندگی و آراء اندیشمند مسلمان، عبدالکریم سروش اختصاص یافته است. این کتاب، دومین اثر از مجموعه ی «اسلام عصر روشنگری» در انتشارات آلبن میشل (پاریس) است که زیر نظر ژان موتاپا و رشید بن زین اداره می شود و تا کنون پنج کتاب در زمینه ی اندیشه ی اسلامی و روابط بین ادیان روانه ی بازار نشر کرده است. کتاب با گفته ای از امام علی آغاز می شود که چکیده ی اندیشه ی کتاب و رویکرد کلی نواندیشان مسلمان را در بردارد: «قرآن، در مصحفی است که خود به خود سخن نمی گوید؛ این آدمیان اند که آن را به سخن می آورند و تبیین می کنند.» کتاب در هشت بخش، یک مقدمه و نتیجه گیری سامان داده شده است. در مقدمه با عنوان «اسلام و چالش های مدرنیته»، نویسنده به بررسی نسبت اسلام و مدرنیته و در بخش اول به گزارش اجمالی آراء اصلاح گرانی مانند سید جمال الدین افغانی، محمد عبده، رشید رضا و سید احمد خان می پردازد و سرانجام با اشاره ای به به زندگی و آراء محمد اقبال، علی عبد الرازق و محمد سعید العشماوی می کوشد صورت بندی گذرایی در جریان اندیشه ی نوگرای اسلامی به دست دهد. بن زین گروه نخست را پیش اصلاح گران یا پیشاهنگان اصلاح گری می شمرد و پیدایی نسل دوم را نشانه ی زایش اسلامی نقاد و معاصر می شمرد. با چنین صورت بندی، وی معرفی نسل جدیدی از متفکران معاصر مسلمان را آغاز می کند که تجربه و دستاوردهای دو نسل پیش را پیش رو دارند. این فهرست با عبدالکریم سروش و نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی اش آغاز می شود، و با محمد ارغون (اندیشیدنی، نا اندیشیدنی و نااندیشیده در اسلام معاصر)، فضل الرحمان (رویکردی تازه به قرآن و وحی)، امین الخولی و محمد خلف الله (دو پیشاهنگ تحلیل ادبی مدرن قرآن)، نصر حامد ابو زید (تفسیر قرآن: از تحریف تا تأویل)، عبدالمجید شرفی (فهمی جدید از ختم نبوت) و فرید اسحاق (به سوی الهیات اسلامی رهایی بخش؟) دنبال می شود. در نتیجه گیری نیز نویسنده با طرح اندیشه ی پذیرش عقل جمعی، به رویکرد های تفسیری تازه در قرآن می پردازد و می کوشد ویژگی خاص متن قرآنی در معنا بخشی به زندگی و توانایی های آن را در پذیرش خوانش های متفاوت مبتنی بر عقلی جمعی متحول و پذیرا، نشانه ی جاودانگی قرآن و نتیجه ی کوشش نواندیشان دینی در گذر از چارچوب دوگانه اندیش معرفت بداند که به گفته ی ارغون: « تعقل را در برابر تصور و تخیل، تاریخ را در برابر اسطوره، خیر را در برابر شر و عقل را در برابر ایمان» قرار می دهد. اندیشه ی اصلاحی سروش چنان که پیشتر گفته شد، بخش دوم این کتاب با عنوان «عبدالکریم سروش و نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی»[4]، بیست و پنج صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. دو منبع عمده ی نویسنده در گزارش زندگی و پروژه ی فکری سروش، کتاب «عقل، آزادی و دموکراسی در اسلام» و گفتگویی با وی اند و از این رو فقر منابع در آن نسبت به دیگر بخش های کتاب آشکارا مشهود است، که خود از نبود منابع دست اول در باب جریان نواندیشی دینی در ایران به ویژه در حوزه ی فرانسوی زبان نشان دارد. این بخش با سیر تفصیلی زندگی و تحصیلات سروش آغازمی شود و چگونگی گرایش وی از حوزه ی دانش تجربی به حوزه ی معرفت دینی و پرداختن به فلسفه ی علوم و ادیان را دنبال می کند و گذار او از همکاری با نظام جمهوری اسلامی تا نزاع وی با حکومت و روحانیت را پی می گیرد و سرانجام به بررسی پروژه ی فکری و برنامه ی اصلاحی سروش می پردازد. گزارش پیش رو، می کوشد با بازتاب اندیشه ی سروش در این کتاب، وزن و جایگاه اندیشه ی اصلاحی وی را در مجموعه ی کلان جریان نواندیشی دینی از دید پژوهشگری بیرون از حوزه ی فرهنگی ایرانی نشان دهد. اصلاح گری: چیستی و چگونگی؟ بر خلاف بسیاری از متفکران مسلمان معاصر که معتقدند تنها با بازسازی و احیای مجدد اسلام می توان نیاز مسلمانان را در روزگار مدرن برآورد، سروش بر این باور است که هر گونه اقدام در جهت بازسازی اسلام محکوم به شکست است. سروش پرسش خود را این گونه طرح می کند: آیا باید به دنبال ایجاد تغییر در دین بود؟ یا این که فهم ما از دین را باید تغییر داد؟ سروش واژه ی " دین" را در مفهوم محتوای وحیانی دین به عنوان پیامی الهی و ابدی ـ و نه به معنای نظام دینی که همچون بخشی جداناپذیر از دین است- به کار می برد. در واقع اندیشه ی سروش، نه بدعتی در محتوای وحیانی است ( آنچه که می تواند ارتداد قلمداد شود)، نه کوششی در راستای آرایش ظاهری آن است. سروش در پی یافتن راه حلی برای آشتی دادن دنیای پویای بیرون با دین و به ویژه بُعد ایستای آن است. او می خواهد دینداری از عوامل و فهم های سطحی و جزم گرایی -که به تیرگی گوهر دین می انجامد- رها شود و می کوشد با گردآوردن عوامل و ارزش های فرادینی زمینه ی گفتگویی پربار بین خرد و وحی را فراهم آورد. سروش تفاوت بارزی میان اصلاح گرایان معاصر و روشنفکران پیشین قائل است. وی معتقد است روشنفکرانی همچون غزالی، رومی و شاه ولی الله دهلوی، در صدد مجاهده با تحجرگرایی، خرافات و به ویژه بازرگانی سوداگرانه از دین بوده اند. دل مشغولی آنها بازگرداندن گوهر راستین دین و احیای آن در برابر استفاده ی ابزاری از دین بوده است. در حالی که اصلاح گرایان معاصر باید دیدی گسترده تر داشته باشند؛ زیرا جهان در درازای سده های اخیر دگرگون شده است و معنا و اعتبار دین زیر سوال رفته است. اروپا از دوره ی نوزایش به این سو، به نوعی خود را از بند دین رها کرده و تا حد حذف آن پیش رفته است. در مقابل، جهان اسلام رویکردی متضاد پیش گرفته است و با اصرار بر حضور دین در عرصه ی اجتماع، با هر گونه تغییری در امر دینی مقاومت کرده است و این درحالی است که هردو به نتیجه ای مشابه رسیده اند: زوال دین راستین. نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی چگونه می توان امر ابدی را با امر زمان مند موقت، و امر قدسی را با امر غیرقدسی آشتی داد؟ سروش در عین حق شناسی عمیق نسبت به پیشگامان خود، معتقد است نظریه قبض و بسط او سهمی حیاتی در فرایند اصلاح دینی داشته است. بر این پایه، هر متن یا پدیده ای از بن باید تأویل های متعدد و خوانش های متکثر را پذیرا باشد. از دیدگاه سروش، قرآن بی نقص است و دین به عنوان پیام وحیانی، نیازی به اصلاح ندارد؛ و این فهم بشری از دین است که ناقص است. زیرا دین الهی و آسمانی است در حالی که فهم دین امری بشری و زمینی است. بنابراین دین نیازی به بازسازی و تکمیل ندارد، بلکه فهم ما از دین است که باید در بازسازی مداوم باشد. از این رو، کارکرد عقل کمک به دین برای تکمیل آن نیست، بلکه نقش عقل تنها بهبود فهم ما از دین است. می توان گفت هدف سروش از ورای این نظریه، ارائه ی راه حل در دعاوی فقهی یا نوسازی دین، بازتأویل و یا تکمیل شریعت نیست؛ بلکه کوششی است برای توضیح فرایندی که دین باید از آن طریق فهمیده شود و شیوه ای که درک بشری از طریق آن متحمل تغییرات می شود. نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی از آنجا که بر محور سه گانه ی کلام، اصول و عرفان استوار گردیده است، نظریه ای تفسیری و معرفت شناختی است. تمامی زمینه های معرفت دگرگون می شوند سروش با تأکید بر دگرگونی مداوم زمینه های مختلف معرفت بشری، بر این باور است که تغییر و تحول در رشته های مختلف علمی بر زمینه های دیگر، از جمله فقه تاثیر می گذارد. وی با تکیه بر دانش غنی خور در زمینه ی تاریخ علم، تأکید می کند که اکتشافات علمی تأثیری اجتناب ناپذیر بر معرفت شناسی دارند که به نوبه ی خود منجر به ظهور فهم فلسفی جدیدی می گردد. این فهم جدید، معرفت بشری را از خود و همچنین از پیرامون اش دستخوش تغییر می کند و سرانجام موجب دگرگونی معرفت دینی می شود. بیماری های اسلام سروش دو بیماری عمده را بر می شمرد: ایدئولوژیک سازی دین، و تأکید افراطی بر وجوه حقوقی اسلام (شریعت و فقه) و غفلت از اخلاق، الهیات و زندگی معنوی. به نظر وی، استفاده از دین برای اهدافی غیر ازتحقق اراده ی الهی انحرافی است که گریبان غالب ادیان را گرفته است. این پدیده در جهان اسلام از سال های 1960 به این سو سرعت گرفته است. در واقع بحران هویت مسلمانان در مواجهه با مدرنیته، منجر به رشد نیرومند اسلام هویتی شده است. این دو بیماری سبب رکود اندیشه ی دینی و تحمیل دیدگاهی حداکثری از دین می شود که امکان گفتگو را در درون علوم دینی و همچنین اسلام و علوم انسانی غیر ممکن می کند. در حالی که، از دیدگاه سروش، این گفتگو برای احیای اندیشه ی اسلام ضروری است. اسلام و دموکراسی سروش با رد اندیشه ی دکتر شریعتی که به ایدئولوژیک شدن دین انجامیده و در تضاد با کثرت گرایی قرار می گیرد، مدافع سرسخت دموکراسی در حوزه ی سیاست است. وی دموکراسی را ضامن بقای کثرت گرایی و تساهل در بطن جامعه می داند. سروش بر این باور است که همانگونه که باید عقل و وحی را آشتی داد، باید میان دین و دموکراسی نیز آشتی برقرار کرد. حقوق سیاسی، برای وی، از نوع حقوق متعلق به بشر اند. عدالت و آزادی به عنوان ارزش های بنیادین دموکراسی اموری برون دینی اند، هرچند نظام دینی باید از آنها حمایت کند. ماهیت حکومت، ارزش ها و شیوه های حکومتی و اداره ی زندگی عمومی در حوزه ی فقه نمی گنجند، بلکه به فلسفه ی سیاسی تعلق دارند. سروش تناقضی میان وجود حکومت دینی و دموکراسی نمی بیند و معتقد است یک دولت خوب در یک کشور اسلامی لزوماً صورتی دینی به خود می گیرد. کدام رویکرد به مدرنیته؟ در پس اندیشه ی سروش، دل مشغولی وی در بازیابی جایگاه عقل منتقد در برابر عقل تأویل گرای سنتی در اندیشه ی اسلامی نمایان است. به نظر وی، اندیشه ی اسلامی معاصر ناگزیر به اختیار کردن استدلال نقاد می انجامد. پارادایم های دینی- به ویژه پارادایم هایی که به حوزه ی تکالیف مربوط اند- به بازبینی نیاز دارند. در عین حال مفاهیم و نهادهایی معاصری که به شیوه ای افراطی، حقوق فرد را در ارجحیت قرار می دهند، باید به معرض نقد گذاشته شوند. سروش بر گسست معرفت شناختی موجود میان دنیای کهن و دنیای مدرن تأکید می کند و بسیاری از متفکران مسلمان را به دلیل نداشتن تفکر فلسفی نسبت به پدیده ی مدرنیته و نداشتن مفاهیم مدرن ملامت می کند. پرسش بنیادین در این بحث آن است که: چگونه می توان در جهانی نامسلمان (غیر اسلامی)، مسلمان زیست؟ به نظر وی، اگر مدرنیته در دنیای اسلام، نخست در حوزه ی سیاست و پیشرفت های تکنولوژیک نمود یافته است، به سبب نبود رویکرد فلسفی به مدرنیته بوده است. به همین دلیل متفکران مسلمان به مسائل سیاسی مدرنیته از جمله سکولاریسم، دموکراسی، آزادی سیاسی و غیره پرداخته اند؛ در حالی که مدرنیته ویژگی های فلسفی بنیادی تری دارد که باید شناسایی شوند تا جایگاه اسلام و نسبت آن با مدرنیته تعریف شود. سروش چندین عنصر بنیادین را برای مدرنیته تعریف می کند که سبب گسست با دیدگاه دینی سنتی می شوند و باید در اندیشه ی اسلامی بازاندیشیده شوند. وی به ویژه به سه عنصر عقل نقاد در برابر عقل تأویل گر، شکاکیت در برابر مطلق گرایی و سرانجام حقوق در برابر تکالیف اشاره می کند. یکی از ویژگی های مدرنیته، عقل نقاد است که مستلزم رویکردی تاریخی است. عالمان و اندیشه وران مسلمان به تکیه کردن بر عقل تأویل گری عادت کرده اند که بی آن که به نقد تاریخی گذاشته شود، به متن محدود می شود. ویژگی دیگر مدرنیته، شکاکیت به مثابه ی برداشتی از واقعیت است. در برداشت سنتی، اعتقاد به وجود و در دسترس بودن یک واقعیت مسلم و مطلق داده ای بنیادین است. ولی امروزه هیچ فیلسوف مدرنی به یقین ریاضی حقایق معتقد نیست و مسئله ی جایگاه حقیقت منشاء مسأله ی کثرت گرایی دموکراتیک است. دیدگاه سنتی دین از جهان اساساً به تکالیف و الزامات انسان می پردازد در حالی که دیدگاه مدرن از جهان به حقوق می پردازد. این حقوق اساس مفاهیم مدرنی چون آزادی و سکولاریسم اند. دینداری دیگر تکلیف محسوب نمی شود، بلکه یک حق است. آزادی نیز به نوبه ی خود مستلزم عرفی شدن است؛ زیرا لزوماً مفهومی دینی یا اخلاقی نیست. دین محبت به طور خلاصه، آن چه سروش پیشنهاد می کند دینداری آگاهانه و تأمل گر است که توانایی آشتی عقل و معنویت را داشته باشد. وی با تأثر از آراء عارفان بزرگ، نوعی دینداری مبتنی برتجربه ی عشق به خداوند را پشتیبانی می کند. در این میان تجربه ی پیامبر اسلام، نمونه ی غایی این تجربه است. او طالب نگاه عاشقانه به رابطه ی انسان ـ خدا ست: خداوندی که بیش از آن که قانونگذاری سرسخت باشد، محبوب و معشوقی است که دستورات اش باید از سر محبت و عشق رعایت شوند تا تکلیفی شرعی. سروش در پی ارائه ی چهره ای لطیف تر از نقش خداوند در جامعه است تا از این رهگذر مؤمنان بتوانند همزیستی مسالمت آمیز با دیگران داشته باشند. سروش برخلاف آنانی که عصاره ی دین را به خشونت، تکفیر و مجازات تقلیل داده اند، محبت را گوهر و جوهر و بنیاد دین می داند. 1. Rachid Benzine, «Les nouveaux penseurs de l’islam» ; Collection « l’islam des Lumières », (s. d.) Jean Mouttapa ; Paris: Editions Albin Michel, 2004 ; pp. 59- 84. 2. Manipulation دستکاری 3. Chapitre II : Abdul Karim Soroush : La théorie de la contraction et de l’expansion de la connaissance religieuse 4. Soroush, Abdul karim, “Reason, Freedom and Democracy in Islam”, Oxford, Oxford University Press, 2000. 5. Q-News International